سلام خاله جونی فدای حسنا کوچولو بشه. یه روزایی ثبت خاطراتت شده بود برام یکی از اولویتای برنامه روزانم و کیف میکردم از عکس گرفتن و مشاهده تغییرات لحظه ایت. رشدت برام خیلی خیلی شیرین بود. هر روز صبح به عشق مشاهده تغییرات تو وجودت از خواب بلند میشدم. حسنا جون به مرز دو سالگی نزدیک میشه. هر چند خیلی کوچیکی اما کارات باعث میشه که خیلی بزرگ تر به نظر برسی و انتظارات بزرگ تر از سنت ازت داشته باشیم. چند روزیه میری مهد. مامان اولش خیلی بی تابی می کرد که مجبوره ببردت اونجا. من هم چند روزی نبودم و تو مسافرت همش به یادت بودم که داری چیکار میکنی. وقتی میدونستم مهدی بیشتر از قبل دلتنگت میشدم. این روزا بیشتر از قبل کارایی میکنی که میخوای نشون بدی استقلا...