کشف روش جدید برا خوابوندن حسنا وقتی میاد خونه خانم جونش مهمونی
سلام حسنا جون. تا الان که ساعت11:54 از شبه خونه ما بودی. نمیدونی که چقدر بی تابی میکردی. گریت نشون دهنده این بود که خسته ای و خوابت میاد. اما انگار فقط باید سر جات میخوابیدی. ننوتم که نبود. هی من و مامان تو رو، رو پاهامون تکون میدادیم ولی فایده نداشت، باز گریه میکردی. بلندت میکردیم و راه میبردیم، باز گریه میکردی. آخر سر یه روش خوب به ذهن مامانیت رسید. تو رو انداختیم تو پتو مسافرتی و من یه گوشش رو گرفتم. مامانتم اون طرفشو انقدر تکونت دادیم تا گیج خواب شدی. تو همین لحظات آرامش بودی که باباییت اومد دنبالتون و تو و مامانیت رو با خودش برد. منم این خاطراتت رو ثبت کردم. ...
نویسنده :
خاله
15:37