حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازینایت اسکین

تصاویر متحرک welcome

وان یکاد طرح پوستی
 
 
به وبلاگ حسنا جون ، عزیز مامان و خاله خوش اومدید
 
منتظر نظرات سازنده شما عزیزان هستم
 
 

 
 

حسنا و سفری دوباره به قوچان

بعد از چند ماه دوری از خانواده ی بابا دوباره وقتش رسیده که بریم به وطن بابا.قراره صبح حرکت کنیم تو الآن تو خواب نازی منم وسایلا رو جمع و جور کردم  برا تو راه هم یکم غذا درست کردم.امیدوارم سفر خوبی داشته باشیم و شما هم خیلی اذیت نی و اذیت نکنی. امروز باهم رفتیم فروشگاه و کلی هله هوله خریدیم و تو خیلی ذوق کردی قربونت بره مامانی. کماکان در حال آموزش شما برا ترک پوشک ولی گاهی باز از دستم در میره.اما شما بهتر شدی و مفهوم دستشویی رو درک می کنی.
8 مهر 1394

سومین تابستان حسنا

سلام عسل مامان سومین تابستان هم با تو گذشت .در اولین تابستان که بی قرار دل درد های شبانه بودی و من هم باتو بی قرار تو اومده بودی و همه چیز رنگ دیگری گرفته بود هنوز حس روزهای اول با تو بودن یادمه چقد قشنگ و در عین حال دلهره آور بود چقد ترس داشتم از اینکه نکنه اتفاقی برات بیفته.از عطسه هات می ترسیدم از شیر بالا آوردنت گریه می کردم و چه غریب بودی برام مامانی وو واقعا جا داره بگم مامانم تو چقد ایثار کردی واسه بزرگ شدن ما. مامان امشب دلم خیلی گرفته تو رو دارم و باید بگم که دیگه نباید غصه ای داشته باشم ولی غمگینم تابستان دوم حسنا تازه براه افتاده بود یادش بخیر دخملم یادش بخیر.و اما تابستان سوم.که من خیلی فرصت نکردم بنویسم تو دخملی مامان شیرین ...
6 مهر 1394

روزت مبارک دخملی مامان

امروز روز دختر بود من شما رو بردم مهد هنوز نرسیده بیمارستان که خاله گفت مادرجون شما رو از مهد گرفته تا بعدازظهر ببره با خودش جشن روز دختر. من که غروب اومدم توی راه یه ست چای خوری برات گرفتم به مناسبت روز دختر. دخملی ناز مامان و بابا روزت مبارک تو این روزا همه کس منی معنی روز و شب منی خدا همه ی دخملی ها رو واسه ی مامان باباهاشون حفظ کنه الهی آمین
26 مرداد 1394

تولدت مبارک حسنا ی من

سلام عشقم تولد امسالت رو با چند روز تاخیر توی جمع کوچک خانوادگی گرفتم .حالا دخملی مامان دو ساله شده و خوب حرف می زنه واسه ی خودش بازی می کنه . روز جشن تو خیلی حالتو نبود شب قبلش تب کرده بودی و اصلا خوب نخوابیدی اون روز هم واسه اینکه به کارا برسم تو رو فرستادم مهد و در کل توی جشن عسل من بی قرار بود و حال ندار و اصلا نزاشتی یه عکس درست و حسابی ازت بگیرم.
26 مرداد 1394

ماه رمضان ماه مهمانی خدا

سلام عشقم ماه رمضون امسال چون تو رو از شیر گرفتم تونستم روزه بگیرم و امروز که این مطلبو می نویسم روز آخر ماه رمضون و بابا رفته نماز جمعه. توی این ماه سه تا پیراهن برات دوختم .چند بار هم افطاری رفتیم مهمونی.یه شبم رفتیم پارک بانوان اونجا از طرف بسیج بیمارستان افطار دعوت بودیم ما یکم دیر رسیدیم و وقتی خواستیم ازبن مهمونا رد شیم آب جوش ولو شد روی پای تو و تو هم شروع کردی به جیغ زدن خدا رو شکر خیلی شدید نبود و با آب سردی که روی پات ریختم سوزش خوب شد اون شب با بچه ها کلی سرسره بازی کردی و بهت خوش گذشت اما من نتونستم ازت عکس بگیرم.امسال توی محل مسابقات فوتبال برگزار شد که بابا برا افتتاحیه بازی کرد و باختن . ماه قبل برات یه سه چرخه خریدیم که...
26 تير 1394

از پوشک گرفتن حسنا

سلام عزیز دلم  مدتیه که تصمیم گرفتم که شما رو از پوشک بگیرم ولی تو خیلی مقاومت می کنی و رفتن به دستشویی رو دوست نداری .منم توی ماه رمضون بعلت روزه داری خیلی توان نداشتم دنبالت بدوم بخاطر همین این عملیات به بعد از ماه رمضون موکول شد.
26 تير 1394

شیرین کاری های حسنا

دیروز منو بابا تو اتاق خواب نشسته بودیم تو هم توی هال مشغول بازی چند لحظه دیدم صدات نمی یاد بعدش تو اومدی گفتی مامان باید جارو برقی بزنی منم ترسیدم دوئیدم تو هال و دیدم به به دخترم یه تخم مرغ شکسته حالا شانس آوردم که رو سرامیک شکستی شیطونک مامان. حسنا عاشق حموم و آب بازیه حسنا ادای خاله رو موقع عکس انداختن در میاره حسنا و قدم زدن های بهارانه عشق مامان دوست داره بین گلا بشینه و عکس بگیره حسنا در کنار چشمه         ...
26 خرداد 1394

مسموم شدن حسنا

سلام گل مامان جمعه غروب با مادر جون و خاله جونی رفتیم بازار.خیلی شلوغ بود تو هم طبق معمول بادکنک می خواستی و همش بهونه می گرفتی باتنک مامان باتنک آنشب تا ساعت یازده بیرون بودیم و خرید کردیم . توهم حسابی خسته شده بودی  بعد که منتظر بابا بودیم تا بیاد دنبالمون من رفتم یه مقدار پیراشکی لقمه ای خریدم تو سه تا خوردی اما مث اینکه بهت نساخت ،اونشب اصلا خوب نخوابیدی و تا صبح  بیدار بودی و جیغ می زدی و منم هزار بار به خودم لعنت فرستادم که بهت پیراشکی دادم. روز بعد نزدیک غروب حالت بهتر شد. ...
26 خرداد 1394