حسنا محجبه میشه
سلام عزیزم باورم نمیشه سه روز دیگه دو ماهه میشی الان دقیقا یک ماه و 27 روز از تولدت گذشته. همچنان منتظر خندیدنای شیرینت هستیم البته الان لبخند میزنی و ما کلی ذوق میکنیم .
الان وقتی باهات حرف میزنیم با دقت بهمون نگاه میکنی. از همون نگاها که هر گوینده ای خوشش میاد و فکر میکنه که حرفای جالبی داره میزنه که حسنا خانم اینقدر خوب بهش خیره مییشه!
عاشق این نگاهاتم عزیزم. مامانی امروز روسری خودش رو سرت کرده بود خیلی بامزه شده بودی.
امشبم باز حموم بردن تو رو (مامانی و خانم جون با همکاری افتخاری خاله) البته من آهنگ میذاشتم واست که یه وقت گریه نکنی وقتی بدنت رو میشوره مامانی خیلی آرومی انگاری خیلی خوشت میاد اما وقتی نوبت به شتن سرت میرسه حسابی بی تابی میکنی. صحنه جالبش اون قسمته که رو سرت آب میریزن و تو هی زبونت رو در میاری و آب رو میخوری. البته مامانیت به من ماموریت داده بود که صورتت رو نگه دارم که آب رو نخوری مریض شی.
بعد حموم مامانی سریع بردت اتاق و بهم گفت: سشوارو روشن کنم خشکت کنم چون سرت رو شسته بون گریه میکردی. یهو دیدیم حسنا خانم آروم شده که دیدیم بله موقع خرابکاری خوب ساکت میشی. آره حوله حمومتو خیس کرده بودی! ای بچه خراب کار. ناراحت نشو عزیزم مامای فدای همه این خراب کاریات میشه. خاله هم که فقط تماشا میکنه و عکس میگیره چون از این قسمت خوشش نمیاد.