واکسن دو ماهگی حسنا
سلام خاله جون. امروز صبح مامانت برد مرکز بهداشت واکسن دو ماهگی رو زدن بهت. خیلی گریه کردی. بعدش تو رو آورد خونمون بغض داشتی. ادم دلش واست میسوخت. بعدم که از بس جیغ زدی مامانی زود برد تو رو خونه تا بهت استامینوفن و کمپرس سرد بزنه به جای واکسنت. منم با مامانی اومدم خونتون. تا حالا ندیده بودم اینطوری گریه کنی. ایندفعه دیگه گریه هات اشک هم داشت. اشکای مثل مرواریدت ریخته بود رو گونه هات دلم خیلی واست سوخت. یکم سرت رو رو دستم گذاشتم و تکونت دادم آروم شده بودی. اما باز که دوباره یاد دردت می افتادی گریه میکردی. فدات بشم الهی. حالا حالا ها از این واکسنا داری باید مقاوم باشی. راستی الان دیگه 4 و نیم کیلو وزنته خواهر زاده ریز میزم. ...
نویسنده :
خاله
15:57