بابا مامان گفتن حسنا
سلام حسنا جونی دیشب اولین بار چند بار پشت سر هم گفتی بابا /بابا/ اولش میگفتی «ها» بعد پشت سرش میگفتی«بابا». اما مفهوم بابا رو فعلا متوجه نمیشی. امشب هم چند بار گفتی «ماما»
امروز صبح مامانی بردت مرکز بهداشت.
وزن:هفت کیلو و چهارصد گرم.
قد:67سانتیمتر
دور سر:دو و نیم.
واکسن فلج اطفال خوردی و واکسن سه گانه و هپاتیت به پات زدن
عصر هم چون سرما خورده بودی مامان بابا بردنت دکتر.
امشب اومدی خونمون یه کم بی قرار بودی و پاهات رو سفت نگه میداشتی دیگه مثل شبای قبل پاهاتو تکون نمیدادی. وقتی پاهات به جایی میخورد گریه میکردی و ادم دلش برات کبابا میشد که درد داری.
کادوی دایی جون به حسنا. خیلی این سگ. دوست داری و وقتی تکون میخوره میخوای خودتو بهش برسونی و بخوریش
اینم بافتنی هایی که مامانی واست تو تعطیلیاش واست بافته.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی