حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

سالگرد ازدواج خانم جون پدر جون

1392/11/23 0:23
نویسنده : خاله
541 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام خاله جونی این روزا خیلی شیطون شدی. مخصوصا اینکه تازه یاد گرفتی سینه خیز بری و مدام اینور اونور حرکت میکنی. مامانی میگه حتی شبا موقع خواب هم باید مواظبت باشه چون از جات تکون میخوری و میچرخی و یکباره مامانی میبینه یه جا دیگه خوابیدی. این روزا دیگه تو ننو هم که نمیخوابی و ننو  برات شده اسباب بازی. بعضی اجسام بیشتر از بقیه توجهت رو جلب میکنه. مثلا کنترل تلویزیون و گوشی. نمیدونم چه لذتی برات دارن اما هر موقع چشمت بهشون بیفته سریع سینه خیز میری تا بهشون برسی بعدم که دستت بهشون میرسه میخوریشون! راستی از تسبیح هم خوشت میاد و دو نه های تسبیح رو با دقت وارسی میکنی!

 

 

امشب سالگرد ازدواج خانم جون و پدر جون بود. 22 بهمن. مامان بابا هم  و حسنا خانم گل هم اومدن خونه ما تا این شبو به پدر جون مادر جون تبریک بگن.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

سما
24 بهمن 92 11:06
سلام. انشالله که پدرجون و مادرجون سالیان سال کنار هم و کنار بچه ها و نوه ها و نتیجه ها سالگرد ازدواجشون رو جشن بگیرند. انگار ریتم بزرگ شدن اکثر بچه ها شبیه همه. علی هم گوشی و کنترل و تسبیح رو دوست داره. بخصوص اگه ببینه که داریم نماز می خونیم سریع میاد به سمت ما تا مهر رو بگیره.. سلام عزیزم آره دیگه چون علی و حسنا تقریبا هم سنن اینطوریه دیگه. بچه ها تو هر ماهی یه کاری انجام میدن و به یه چیزیایی علاقه نشون میدن. حسنا هم چادر سفید نمازو دوست داره و هر جا باشه سینه خیز سریع میاد سمتمون.
سحر مامان یسنا
24 بهمن 92 23:53
ای جان دل خاله چقدر نازه خدا حفظش کنه خوشحال میشیم به وبلاگ ما سر بزنید و نظر بزارید