خاله جونی حسنا عروس شد
سلام قشنگ مامان
خاله که همش واسه تو وبلاگ می نوشت دائم داشت از لحظات قشنگ زندگیت عکس می گرفت این روزا دیگه تنها واسه ی ما نیست . آره ناز مامان،خاله عروس شد و می ره که زندگی جدیدشو با آقا یاسر شروع کنه. هر چند که خیلی دوست داشتم خاله ازدواج کنه و از تنهایی در بیاد ، اما این روزا خیلی غمگینم دلم می گیره که از خواهر کوچیکم جدا میشم دلم می گیره که اون دیگه واسه ی ما نیست ،دلم می گیره که تنها می شیم ، خواهر ، خیلی خوبه و ناراحتم که شاید تو روزی خواهر نداشته باشی . هیچکس مثل خواهر به دردو دل آدم گوش نمی ده ، مثل اون بهم دلداری نمی ده. گلم من خیلی خاله رو دوست داشتم و دارم و ناراحتم که میره می دونم که راه دوری نمی ره ولی این رسم زمونه ست ما با ازدواج از هم دور می شیم و هر لحظه چیزی وجود داره که باعث تفرقه بشه.
اما در هر حال باید بپذیریم این مراحل همیشه بوده و هست و کاریش نمی شه کرد ما نباید خودخواه باشیم خاله هم حق خوشبختی داره پس بیا باهم واسه ی خوشبختیش دعا کنیم .
خواهر کوچیک و مهربونم ،که مثل فرشته ها همش کنارم بودی ، حرفامو شنیدی ،غصه هامو دیدی ،اشکامو پاک کردی ، با خنده هام خندیدی ، توی عصبانیت بهم آرامش دادی واست آرزوی بهترین ها رو دارم و می دونم که حقته ، الهی خوشبخت بشی گلم .