غلت خوردن حسنا
سلام خاله جونی مامانیت گفت باز حسنا امروز یه کار جدید انجام داد. برای اولین بار امروز92/6/29 شنبه، غلت زدی. سرتم که ماشالله خوب اینور و اونور تکون میدی. امروز رفتم از بین وسایلای مامانیت تیله پیدا کردم یه شیشه پر تیله که خیلی قشنگ بودن. مامانی عادت داره همه چیز رو نگه میداره میگه یه روزی نیاز میشه. حالا امروز این تیله ها به کار تو میان. وقتی که شیشه های پر تیله رو تکون میدادم تو هم یه تکونی به خودت میدادی و توجه میکردی. این یکی دو روز که واکسن زدی خماری. مامانی میگه به خاطر استامینوفن هست که میخوری تب نکنی. همش خوابت میاد. تا تکونت میدیم چشاتو ریز میکنی. ...