شعر قیمه نذری عاشورا
سلام خاله جونی امروز ظهر عاشورا بود تو سرما خوردی مامانی واسه همین تو رو خونه نگه داشت تا سرما خوردگیت بدتر نشه از تلویزیون مراسم کربلا رو نگاه کردیم تو وقتی داشتی نگاه میکردی بغض کرده و بدجور گریه کردی. بابایی هم رفته بود قیمه نذری پخش کنه. ما هم ناهار قیمه داشتیم. تو هم فعلا که غذات فقط شیر هست و غذای کمکی نمیخوری اما ویتامین های غذای نذری عاشورا از شیر مامانی بهت میرسه. این شعر زیبا رو به همین مناسبت برات گذاشتم. ایشالله سالهای بعد بزرگ میشی و تو پخش غذای نذری کمک میکنی.
نذری
بوی قیمه ی نذری
توی کوچه پیچیده
مادرم پلوها را
در کنار هم چیده
.
.
توی چشم او اشک است
روی صورتش لبخند
تا که می رسد هیئت
دود می کند اسفند
.
.
کوچه می شود آرام
بعد ظهر عاشورا
پخش میکنم من هم
قیمه های نذری را
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی