غذای کمکی حسنا

سلام خاله جونی. چند روزی میشه که مامانی شروع کرده به دادن غذای کمکی بهت. آخه همه علایم برای شروع خوردن غذای کمکی رو نشون میدادی. وقتی خوردنی میدی چشاتو درشت میکردی و میخواستی با دست بگیری و بخوری. مامانی واست چند روزه فرنی درست میکنه و تو با شدت و هیجان تمام میخوری و من عاشق این تند تند خوردنت هستم. مامانی هم خیلی ذوق میکنه از این اشتهات. دستو پاتو تکون میدی و قاشق اولی تموم نشده منتظر بعدیش میمونی. امروز که رفته بودیم خونه دختر خاله جمیله مهمونی هر چی شیر میخوردی باز گشنت بود مامانی گفت حسنا الان فرنی میخواد. بعدش رفتیم خونتون و مامانی یه فرنی خوشمزه واست درست کرد و خوردی. البته از بس با حرص و ولع میخوردی که منم هوس کردم و یکم از فرنیت رو خوردم!

خونه دختر خاله جمیله هم اولش مثل همیشه باهاشون غریبه بودی و نمیشناختی و وقتی بعد ورد دختر خاله بغلت کرد گریه و بغض کردی. بعد مامانی گفت خب اولش سریع نباید بره بغل کسی. باید یکم محیط واسش عادی شه بعد دیگه ترسش میریزه. بعد یه چند دقیقه اول که دختر خاله رو نگاه میکردی بغض میکردی و ما خندمون میگرفت از این کارت. اما بعدش خوب شدی. مامانی هم تصمیم گرفت که بخوابوندت. مامانی امیر مهدی هم میخواست که امیر مهدی رو بخوابونه اما هر چی امیر مهدی رو تکون داد رو پاش نخوابید که نخوابید! امیر مهدی هر چند وقت غافلگیر میکرد ما رو و یه دستی به صورتت میکشید و تو هم چون فکر میکردی که میخواد تو رو بزنه گریه میکردی. اما این طریقه ناز دادن امیر مهدی بود.

اینجا آماده شدی واسه رفتن به مهمونی

حسنا و مبین پسر دختر خاله جمیله

اینجام امیر مهدی اومد که تو عکس باشه

حسنا با تعجب امیر مهدی رو نگاه میکنه که چرا عروسکو ازش گرفته؟!!

حالا امیر مهدی میخواد حسنا رو ناز بده به طریق خودش البته!

اینم عاقبت ناز دادن حسنا

امیر مهدی شیطون!

اینم عکس بچگیای نورا و امیر مهدی نوه های خاله بمانی