حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

حسنا و دیدار با همکارای مامانی

1393/4/17 3:36
نویسنده : خاله
456 بازدید
اشتراک گذاری

امشب با همکارای مامانی پارک بانوان رفتین. مادرجون یه لباس خوشمل توپ توپی واست دوخت. همکارای مامانی برای اولین بار دیدنت و به مامانی گفتن واست اسفند دود کنه تا چشم نخوری. موقع افطار غذا دیده بودی مثل پیشی میو میو میکردی. همکار مامانی اداتو در میاورد. قبلا میگفتی نم نم نم. اما دیشب بجای نم نم میگفتی: میو میو. تا مامانی میخواست خودش یه لقمه بخوره میگفتی میو میو. یعنی به من بده. بعدش مامانی بردت سرسره بازی و خوشت اومد. آخر سر که منتظر بابایی بودین تا بیاد دنبالتون هی میگفتی: بـــــــــــــــابــــــــــــا بـــــــــــیا!!!!!!!. جدیدا کافیه تا یه کلمه بشنوی اونو ده بار پشت سر هم تکرار میکنی. به مامانی میگفتم حسنا باید تو مسابقه شرکت کنه. مثلا دیشب هی پشت سر هم میگفتی: توپ توپ توپ توپ تاب تاب تاب. هر وقت تاب میگفتی خودتم تکون میدادی. بعد میگفتی: بیا بیا بیا بیا. بیا رو آهنگین میگفتی.

حسنا آماده شده تا بره پارک. اینم یکی از شکلکای معروف حسناست که از مادرجونش یاد گرفته!

تا چشم خاله رو دور میبینه میدوئه و میره کیف دوربین رو بر میداره! عاشق کاراییه که ازش منع میشه.

حسنا و مامانی قبل افطار در حال گشت زدن در پارک

حسنا در حال سرسره بازی. البته وقتی داشتی سر میخوردی میگفتی: تـــــــــــــــــــاب تــــــــــــــــــاب

اینجام حسابی ذوق کردی از این بازی. وقتی دست دسی میکنی حین بازی یعنی خیلی خوشت میاد.

پسندها (2)

نظرات (1)

تبادل لينک
17 تیر 93 6:09
سلام من زياد به وبلاگت سر ميزنم مطالبت جالبه لطفا بيشتر مطلب بزار چون ميبينم براي وبلاگت زحمت ميکشي اينو هم بهت ميگم برو به اين سايتي که ادرسشو رو گزاشتم و ازش لينک بگير رايگان بازديدت زياد ميشه من گرفتم خوب بود ----------------