چند روز بدون بابا
سلام گل مامان
چند روزه که بابا رفته ماموریت و ما تنهاییم.
بابا رفته شلمچه برای معاینات بالینی زائران کربلا.
تو دیشب برای دومین بار کلا شبو پیش مادرجون و پدر جون بودی.آخه من دیشب شیفت شب بودم گفتن که شبو خوابیدی و خیلی اذیت نکردی.
ظهر که دیدم روی چونت زخم بود یه کوچولو .
مادرجون گفت از رو مبل افتادی داشتی با نینی ها پاپا پلنگی بازی می کردی انقد که شلوغ کاری فقط با پدر جون عشق می کنی.
می گم حسنا کیو دوست داری می گی پدر جون دوس. ماننون دوس.خاله جون دوس .می گم بابا چی می گی بابا دوس.
چن تا شعر هم بهت یاد دادم که باهام بخونی لی لی لی لی حوضک، اتل متل توتوله .
وقتی امشب بابا اومد تو خواب بودی وبابارو ندیدی .
اما بابا اومد کنارت و ده دقیقه بهت تو خواب نگاه کرد معلومه که دلش واست تنگ شده بود .
این روزا که بابا نبود تو گوشی بر می داشتی و باهاش حرف می زدی و گوشیو بوس می کردی .
عکسای این صفحه مربوط به سوغاتیهاییه که بابا واست آورده:عروسک خرسی , تو÷ و لباس آبی که بهش گفتم ÷سرونه هست بابا گفت اینو همکارم واسه حسنا خریده.
اما قشنگه بهت میاد.