حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

حسنا و آقای دکتر

1393/11/20 12:45
نویسنده : خاله
220 بازدید
اشتراک گذاری

عسل مامان دیروز با بابا رفتیم مطب دکتر.

تو خیلی بیقرار بودی و می گفتی مامان بریم خونه و تو از شلوغی اونجا خوشت نمی اومد بالاخره بعداز نیم ساعت نوبت ما شد. دکتر و که دیدی با تعجب نگاش کردی و نمیذاشتی آبسلانگ  بزاره تو دهنت . معاینه ی تو با کلی گریه و مکافات انجام شد .آقای دکتر از نگاه های متعجبت خندش گرفته بود . وقتی دکتر می خواست گوشت رو معاینه کنه تو با التماس با اون صدای گرفته می گفتی مامان سپیده .

 عسل مامان امروز یه کار بامزه کردی ،من داشتم پوشک تو عوض می کردم تو هم تا پوشکتو در آوردم فرار کردی آخه اصلا دوست نداری پوشک بپوشی بعد رفتی زیر پتو قائم شدی و گفتی من نیستم تا پتو رو از روت بر می داشتم می گفتی دا و دوباره می رفتی زیر پتو.

یه حرف بامزه ی دیگه که می زنی اینه که مثلا یه چیزی که دوست نداری مثلا گاهی وقتا که دوست نداری شیر خشک بخوری میگی بو می ده ایف بو می ده و وقتی می بینی یکی لباسشو در آورده میگی عیبه لباس بپوش.

پسندها (2)

نظرات (3)

خاله
20 بهمن 93 15:42
سلام عشق خاله.الهی فدات شم.دیروز زنگ زده بودم برات. حرف نمیزدی.مامان میگفت گوشی رو گرفته بودی و ادا در میاوردی یعنی دارم حرف میزنم.ایشالله زودتر خوب میشی جیگر خاله.
خاله
پاسخ
سلام خاله دلم برات تنگ شده مث اینکه خیلی بهت خوش می گذره ها
آیسان ، ترانه
23 بهمن 93 15:55
سلام دوست عزیز ... از وبلاگ زیبای شما دیدن کردم ، خسته نباشید ... خوشحال میشم به من هم سر بزنید ... منتظر حضور و نظرات مکتوب شما هستم ... سپاس ... من لینکتون کردم دوست داشتید منم لینک کنید
خاله
پاسخ
سلام ممنون بابت نظر حتما بهتون سر میزنم
زي زي
2 اسفند 93 21:14
خب معلومه كه بهش خوش ميگذره .. ناسلامتي عروسيه آجيشه ؛)
خاله
پاسخ
آره گلم واقعا