حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

حسنا از دید خاله بعد مدتها

1394/2/15 13:55
نویسنده : خاله
785 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خاله جونی فدای حسنا کوچولو بشه. یه روزایی ثبت خاطراتت شده بود برام یکی از اولویتای برنامه روزانم و کیف میکردم از عکس گرفتن و مشاهده تغییرات لحظه ایت. رشدت برام خیلی خیلی شیرین بود. هر روز صبح به عشق مشاهده تغییرات تو وجودت از خواب بلند میشدم. حسنا جون به مرز دو سالگی نزدیک میشه. هر چند خیلی کوچیکی اما کارات باعث میشه که خیلی بزرگ تر به نظر برسی و انتظارات بزرگ تر از سنت ازت داشته باشیم. چند روزیه میری مهد. مامان اولش خیلی بی تابی می کرد که مجبوره ببردت اونجا. من هم چند روزی نبودم و تو مسافرت همش به یادت بودم که داری چیکار میکنی. وقتی میدونستم مهدی بیشتر از قبل دلتنگت میشدم.

این روزا بیشتر از قبل کارایی میکنی که میخوای نشون بدی استقلال داری. خودت دوست داری غذا بخوری. هر چند بیشتر غذا رو پایین میریزی اما خودت اینطور لذت میبری. وقتی میای خونمون گوشی مامان رو میگیری و یکی یکی فیلما رو نشونمون میدی. عاشق فیلم و عکساس خودت هستی. فیلما رو میاری و با ذوق میگی: حسنا ببینین. بیا حسنا ببین، دیدی حسنا رو. هر فیلمی که میبینی موضوعش رو میگی: حسنا بازی میکنه. حسنا نی نی رو میزنه. حسنا غذا میخوره!

اگه کسی رو خیلی دوست داشته باشی میگی: ده تا دوست دارم. از کاری که بدت میاد میگی: بده. نی نی بد! به بعی بده.

مادرجون دعوات کرده بود بهش میگفتی: عیب نبود ، مادرجون بد! ببعی تو رو بخوره!!!!!!

خاله جونی فدای کارای بامزه و شیرین کاریات بشه. این روزا درگیریام بیشتره. اما سعی میکنم که از این به بعد کمی از لحظاتت ومخصوصا شلوغ کرایات رو ثبت کنم!!!!

 

پسندها (1)

نظرات (0)