حسنا در یک ماه و 23 روز
سلام خاله جون امروز صبح با صدای قشنگ تو از خواب بیدار شدم. حوصله نداشتم بیدار شم که دیدم صدای خانم جون میاد که هی میگه حسنا حسنا! بعدم صدای گریه تو رو شندیم دوییدم اومدم نازت کردم. چون سرفه میکردی مامانیت برده بودت مرکز بهداشت که اونام گفتن سرما نخوردی. مامانتم گفت شاید حساسیت باشه. آدم هیچ وقت خسته نمیشه از بودن در کنار تو. دل منم همیشه واست تنگ میشه. دوست دارم همیشه ببینمت. بابابزرگ به مامانیت میگفت چرا حسنا رو کم میاری خونمون. دل بابابزرگم واست تنگ میشه. میای خونمون باهات دوست داره بازی کنه هی صدات میکنه. امروزم که اومدی تو رو پاهاش تکون داد.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی