4ماه و 10 روز
سلام خاله جونی مامانی دیگه رسما واست دفتر خاطرات تهیه کرده و میخواد خاطراتت رو خودش ثبت کنه. از این به بعد کار خاله هم راحت تر میشه. البته من همچنان به عنوان همکار افتخاری مامانی در خدمت شما هستم. مامانی امروز گفت دوربین رو بده بهم تا از حرکت جدید حسنا فیلم بگیرم اولش کلی خندیدم گفتم مگه حسنا کاراته کار میکنه و ... اما واسه خنده گفتم منظور مامانی رو میدونستم. مامانی گفتش که به پشت برمیگردی میخواست از این توانایی جالبت فیلم بگیره. آخه ثبتش تو این روزا ارزش داره بعد چند روز دیگه این عادی میشه یه توانایی جالب دیگه بهمون نشون میدی. تو همین صحبتا بودیم که دیدیم داری حرکت قشنگه رو میری که یهو مامانی گفت زود زود دوربین رو بیار!!!
خلاصه اینکه با تلاش زیاد تونستیم ازت فیلم بگیریم. مامانی هم شعرای قشنگی رو که یاد گرفته بود واست خوند تو هم زل میزدی بهش و با خنده هات تشکر میکردی از مامانی.
راستی فردا قراره مامانی ببردت خونه دختر خاله جمیله که اونجا امیر مهدی پسر دختر خاله راحله، مبین، پسر دختر خاله جمیله و پسر دختر دایی رویا (که اسمش یادم رفته)هم هست. یاد گذشته ی خودم می افتم چه زود کودکیمون گذشت و جامون رو دادیم به شما کوچولوها حالا دیگه باید شاهد بازی های بچه های همبازی های کودکیامون باشیم. بچه های دخترخاله ها و دختردایی و دختر عمه ها و پسر عمه و ... بدنیا اومدن. زندگی چه سیری رو داره. به همون اندازه که مشکلات زندگی و درگیریاش آدما رو از هم دور میکنه بچه ها با سادگیا و دنیای قشنگشون باز دوباره آدم بزرگا رو بهم نزدیک میکنه.
این روزا وقتی تو آینه خودتو میبینی کلی ذوق میکنی و واسه خودت میخندی. ایشالله همیشه از دیدنت و قشنگیات خوشحال باشی عزیزم. هیچ وقت شاهد گریه خودت تو آینه نباشی، هیچ وقت ........