حسنا و دریا
امروز با حسنا جونی رفتیم دریا. چند باری قبلا هم رفته بودی دریا اما اون موقع زیاد درک نمیکردی. مادر جون پدرجون بردنت تو آب و حسابی آب بازی کردی و هی میگفتی:آبــــــــــــــ آب. بعدش هم به راحتی از آب دریا دل نمیکندی. مثل همیشه بهت وعده ماما دادیم و گفتی: ماما و حواست پرت شد. بعد هم اومدی و یه سیب دستت گرفتی و دندون میزدی و تند تند میخوردی. مامانی بعدش بردت بازار کاسپین. یه توپ واست خرید و تو طول مدتی که تو بازار بودیم همش توپ دستت بود و میگفتی: توپ، توپ،توپ. این روزا تقلید کردنت خیلی پیشرفت کرده. همینکه یه واژه ای رو میگیم بعدش تکرار میکنی. هر چی باشه حسنای باهوش خودمونی.
حسنا و آب بازی با مادرجون
حسنا بعد از آب بازی در حال سیب خوردن
عکس العمل حسنا در برابر قلقلک دادنای مامانی
حسنا و پدرجون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی