حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

حسنا در شب تولد خاله

1393/4/10 0:57
نویسنده : خاله
447 بازدید
اشتراک گذاری

خاله جونی فدای خنده هات بشه. مخصوصا که مثل خودم تیر ماهی هستی و وجه اشتراکمون از روز تولدت مشخص شد. خاله جونی قربون راه رفتنت بشه. امروز کل هال رو راه میرفتی و خوب گشت و گذار میکردی. مثل همیشه عاشق آشپزخونه بودی و تا ازت غافل میشدیم میرفتی سراغ سطل برنج و میریختی پایین و یا کابینت رو باز میکردی و وسایلاشو میرختی زمین. جا نونی رو بر میداشتی و توش مینشتی و میگفتی تاپ تاپ. امروز رفتی بالای میز و از اونجا میخواستی وسایلای رو طاقچه رو برداری که گفتیم ای وای حسنا حالا دیگه چه کارها که نمیکنه. پدرجون امروز کفشتو تو پات کرد و تو حیاط قدم زدی. عاشق کفشت هستی که بهش میگی: پـــــــا ،پــــــــــــا. بعد که خسته میشدی مینشستی رو سنگ نقلیا و باهاشون بازی میکردی. امروز همینکه در حموم رو باز کردم بهونه گرفتی که منم آب میخوام. بهونه اب بازی گرفتی. منم بردمت و نیم ساعتی تو وان آب بازی کردی.

امشب امیر مهدی و مامانیش اومده بودن خونمون مهمونی. با هم دیگه بازی کردین. حالا دیگه تفاوت سنیتون کمتر محسوسه. تو هر کاری میکردی امیر مهدی هم اداتو در میاورد و بالعکس تو گاهی اوقات ادای امیر مهدی رو در میاوردی. تو راه میرفتی امیر مهدی هم راه میرفت. تو مینشستی امیر مهدی هم مینشست. همین که هر دو ظرف گیلاس رو دیدین ذوق کردین و اومدین که ماما بخورین. امیر مهدی واکنشش به بیشتر کارا هیجانیه و جیغ میزنه و توی تقلید کار هم امشب حسابی جیغ زدی برامون.

پسندها (2)

نظرات (0)