حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

حسنا عزیز مامان و خاله

بدون عنوان

1393/8/14 20:17
نویسنده : خاله
225 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز خاله یه مدت میشه که خاطراتت رو ثبت نکردم. البته این وقفه من باعث شده که مامان برا اینکه وبلاگت راکد نمونه دست به کار شه و خودش وبلاگت رو بروز کنه. امشب مامانی رفت خونه آقاجون. آقاجون رو خیلی بامزه صدا میکنی. میگی: آجاجون. قبلا که آقاجون حالش خوب بود و میتونست راه بره خیلی ازش میترسیدی و هر موقع میدیدیش گریه میکردی. اما حالا دیگه اینطور نیستی. هر پیرمردی رو هم میبینی میگی: آجاجونه. امشب منم اومدم خونه آقاجون اما تو خواب بودی. آقاجون هم مثل همیشه تو رختخواب بود. حالش بهتر شده اما نمیتونه راه بره. از نی نی ها و ادمهای مسن خیلی خوشم میاد. بیشتر از همه دلم میسوزه. آدمها هر چقدر سنشون میره بالا کم کم مثل بچه ها میشن. آقاجون کم کم داره حافظشو از دست میده امشب هر حرفی ما میزدیم آقاجون تکرار میکرد مثل الان تو که طوطی وار تکرار میکنی. اول که بهش گفتم آقاجون سلام منو نشناخت بعد خاله گفت نوته. سعیده. ازش عکس گرفتم و خوشش اومد و گفت هی عکس میگیرین و من نمیبینم. فیلم گرفتم گفت سه ماه بعد فیلمم در میاد. بعدش عکس و فیلم رو بهش نشون دادم و خوشحال شد. گفت: حالا بزرگا رفتن بچه ها ازمون عکس میگیرن. خاله با خنده بهش گفت. این سعیده است دیگه همون که به مامانش میگفتی بچه است چرا میخوای بفرستیش دانشگاه ، سرشو کلاه میذارن!. ما خاطارت زیادی از مامان بزرگ و بابابزرگ داریم. و هیچ وقت این خاطرات شیرین از ذهنمون محو نمیشه. همینطور که تو الان مامان بزرگ بابابزرگت رو دوست داری. الان وقتی میای خونمون تا صدای موتور رو میشنوی میگی: پترجون اومد سریع میری بالای مبل و از پنجره حیاط رو نگاه میکنی. الان با مادرجون هم حسابی اخت گرفتی. از اتاق میره بیرون جیغ میزنی که ماترجون منو ببر. مادرجون هم همش تو رو میبره دَدَ و تو هم که عشق دَدَ رفتن داری.

دیشب دایی رحیم بهت پول داد و گفت برو برا خودت از مغازه مژده نم نم بخر. هر موقع میری مغازه مظزده کلی ذوق میکنی که نم نمای رنگ وارنگ میبینی.

پریشب با دسته بردمت مسجد. بچه های مسجد رو دیدیم و تو با تعجب اونا رو نگاه میکردی که هی نازت میکردن. اونا میگفتن حسنا تعداد خاله هات زیاد شد. یکی از بچه ها انگاری به نظرت شبیه من بود. رفته بودی بغلش و هی نگاش میکردی بعد منو نگاه میکردی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

Yaser.Gh
16 آبان 93 21:37
نظری ندارم