دندان من
عزیز مامان عشقم سلام
این روزا با پدر جون و مادر جون قوچانی کلی بهت خوش می گذره.صبح که از خواب بیدار میشی سریع میری در اتاقشونو باز می کنی دیگه به حضورشون عادت کردی .پدر جون هم قبل ظهر میره خیابون و یه دوری میزنه و واسه ی تو یه چیزی می خره و تو عادت کردی تا میاد یه چیزی بهت بده دو روزه که برات اسمالتیز می خره و تو خیلی دوست داری مادرجون بهت گفت قرصه و تو خوردی ،دیدی شیرینه،گفتی نه قرص نیست.
همش به مادر جون میگی بیا بریم اتاق بازی بکنیم و میاین تو اتاق و با همدیگه بازی می کنین بعضی وقتا هم میگی بریم اردک ببینیم،منظورت اینه که از پنجره ی اتاق بیرون بهت نشون بده آخه همسایه های پشت خونمون مرغ و جوجه دارن و تو از دیدن اونا خوشت میاد و کلی ذوق می کنی.
امروزم اون پشت یه گوسفند بود ،مادر جون بهت نشون داد و گفت ببعیه.
امروز تو کل روز بهونه می گرفتی که منو بغل کنین ببعی ببینم و صداشو در می آوردی بع بع
این روزا یه دفه گریه می کنی وقتی بهت میگم چی شده مامانی می گی دندان من دندان من .با همین لهجه ما هم خندمون می گیره و وقتی برات ژل دندون می زنم دردش کمتر میشه.