بابا جون و مادر جون رفتند
سلام عزیز مامان
دیروز ظهر بابا جون و مادر جون رفتند جاشون خالی نباشه . تو حسابی بهشون عادت کرده بودی و گاهی وقتا بی هوا می پریدی روی پای بابا جون صورتتو بهش می مالیدی یعنی می خواستی واسش ناز کنی.دیروز تا پدر جون رفت بیرون و برگشت دویدی بطرفش و گفتی سلام ومنتظر موندی یه چیزی بهت بده دلم برات سوخت که ازشون دوری.
بابا بزرگ و مامان بزرگ داشتن واسه بچه ها یه امتیازه ،یادمه وقتی کوچیک بودم با بچه ها تعداد بابابزرگ ها و مامان بزرگا مونو می شمردیم و من همیشه از اینکه بابای بابام فوت کرده بود ناراحت بودم و با خودم فک می کردم اگه الآن زنده بود چه خوب بود و چقد بهمون محبت می کرد و ما رو دوست داشت.
والان تنها یه بابا بزرگ پیر دارم که زمین گیر شده پاهاش درد می کنه. خدا همه ی بابا بزرگ ها و مامان بزرگ ها رو حفظ کنه .الهی آمین .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی