عسل مامان سلام من و بابا روز پنج شنبه با عسل خانم رفتیم و کالسکه خریدیم توی مغازه تو اول کلی به اسباب بازیها نگاه کردی اما یک دفعه خوابت گرفت و شروع کردی به گریه کردن و نذاشتی اون ظرفی رو که دلم میخواست برات بخرم و ظرف غذایی که بابا برات خرید شکل بت من رو داشت وقتی اومدیم خونه دیدمش خیلی ناراحت شدم و قرار شد بریم عوضش کنیم. امروز با خاله جونی برای اولین بار تو رو سوار کالسکه کردیم و رفتیم پیاده روی آخه هوا یکم بهتر از روزهای دیگه بود و بارونی نبود و تو ملوس گرفتی تو کالسکه خوابیدی 28/9/92 ...