دومین عید و سال تحویل با حسنا
سلام جوجوی مامان
عیدت مبارک عشقم.
امشب با آقا یاسر و خاله خونه ی مادر جون بودیم، اونجا شام خوردیم .اما بابا نتونست بیاد ،چون اومده بودن واسه نصب نرده ی استیل راه پله که خیلی طول کشید.تو کلی با پدر جون بازی کردی حسابی خسته شده بودی و لجبازی می کردی ،ما ساعت دوازده و سی با آقا یاسر اومدیم خو نه و خاله اینا برگشتن بعد ساعت یک با بابا رفتیم گلزار شهدا تو خواب بودی و اصلا بیدار نشدی .تحویل سالو اونجا بودیم.خیلی با صفا بود.
امشب قبل اینکه بریم خونه ی مادر جون کنار سفره هفت سین کلی عکس ازت گرفتم . جدیدا بهتر عکس می گیری و مفهوم عکس گرفتنو درک کردی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی