یادی از گذشته
امشب تصمیم گرفتم عکسای قبلیتو نگاه کنم وتلفیقی از اونها رو تو وبلاگت بذارم . گل نازم چقد تغییر کردی ،چه روزهایی بهت گذشت روزهای سخت یکماهگی ،شب های دل درد داشتن ،آروم شدن با لالایی و صدای سشوار و اما این روزها دیگه خبری از دل درد نیست این روزا حسابی کنجکاوی ، همش دوست داری بری بیرون با ذوق و شوق لباس می پوشی و اگه منو درحال لباس پوشیدن ببینی می فهمی که می خوایم بریم بیرون .با شنیدن صدای دزدگیر ماشین می گی بابا اومد . گاهی وقتا باهم قایم موشک بازی می کنیم تو بلد نیستی قایم بشی اما اگه من قایم بشم می گردی و منو پیدا می کنی اگه منو پیدا نکنی می گی : مامان نیست . ...